همهٔ ما بچههایی را دیدهایم که همیشه واقعیت را آنطور که ما انتظار داریم نمیگویند، اما آیا این به معنای دروغ گفتن است؟ چطور بچهای راستگو داشته باشیم؟ در این مطلب با آموزش دروغ نگفتن و صداقت به کودکان پنج تا هشت سال آشنا شوید.
درک یک کودک پنج تا هشت سال از صداقت چقدر است؟
برای یک کودک دو ساله، مرز بین حقیقت و دروغ مرزی مبهم و ناروشن است. فرزند شما تا سه یا چهار سالگی قادر به درک مفهوم حقیقت، یعنی چیزی که توسط واقعیتها پشتیبانی میشود، نخواهد بود و بنابراین دروغ گفتن را نیز درک نخواهد کرد. اگرچه او میتواند مسئول رفتار خود تلقی شود، اما واقعاً نمیتواند برای دروغ گفتن در مورد آن رفتارش مسئولیتپذیر تلقی شود، زیرا او نمیفهمد دروغ گفتن چیست.
در طول این سال، تخیل بر کودک سلطه دارد و آرزواندیشی نقش مهمی ایفا میکند. آرزواندیشی یا تفکر آرزومندانه یعنی شکلگیری یک باور و تصمیمگیری بر پایۀ مطالبی که شاید خوشایند به نظر بیایند، ولی به دور از شواهد و منطق و واقعیات هستند. بنابراین، اگر چیزی در خیالات کودک اتفاق بیفتد، به واقعیت تبدیل میشود. هنگامی که کندن پای آدمک اسباببازی برادرش را کلاً انکار میکند، برخلاف این واقعیت که شما مچ او را در حین این عمل گرفتید، انکار او تا حدی از روی آرزواندیشی و تا حدی از سر ترس است. فرزندتان میداند که شما احتمالاً به دلیل کاری که انجام داده است عصبانی میشوید و حالا آرزو میکند که این کار را نکرده بود. اعتراف گرفتن از کودک در این سن کمتر مهم است تا واداشتن او به تشخیص اشتباهی که در شکستن اسباببازی مرتکب شده است.
وقتی فرزندتان به سن کودکستان میرسد درک خیلی خوبی از تفاوت بین حقیقت و دروغ دارد. بیشتر اوقات، داستانسازیهای او از روی فراموشی و آرزواندیشی است. او واقعاً به یاد نمیآورد که آن آبنبات را برداشته باشد و آنقدر دلش میخواهد شما را راضی کند که واقعاً معتقد است هیچ اشتباهی نکرده. اما بیشتر بچههای پنج ساله حتی وقتی حقیقت را از دروغ تشخیص میدهند، جرأت یا خودکنترلی لازم برای خودداری از دروغ گفتن را ندارند. در واقع، بچههای این سن ممکن است از گفتن حقیقت بترسند.
در شش سالگی، فرزند شما تفاوت بین داستانسازی، دروغ و حقیقت را میداند. در هفت یا هشت سالگی، میتواند به خاطر صداقت خود پاسخگو و مسئول شمرده شود. این بدان معنا نیست که اکنون وجدان کاملاً رشدیافتهای دارد، اما بچۀ دبستانی شما باید بفهمد که از او انتظار میرود حقیقت را بگوید و بداند که اگر این کار را نکند، با عواقبی روبهرو خواهد شد.
با این وجود، برای بچههای این سن عجیب نیست که از اعتراف، به ویژه در مورد تخلفهای خودشان هراس داشته باشند. آنها یا از مجازات میترسند یا از ناامید کردن ما. بنابراین، اولین کاری که باید انجام دهید این است که محیطی ایجاد کنید که در آن فرزندتان برای گفتن حقیقت احساس امنیت کند.
چطور صداقت رو در کودک خود تقویت کنید؟
از برچسب زدن خودداری کنید
فرزند خود را دروغگو ننامید. این فقط او را تدافعی میکند و به مرور زمان ممکن است به آن معتقد شود و طبق این برچسب رفتار کند. به جایش به او بگویید که شما دروغ را دوست ندارید، اما همچنان او را دوست دارید. صرفنظر از اینکه چه کاری کرده است. با ملایمت اما قاطعانه بگویید: «این راست به نظر نمیرسه. همۀ ما، بعضی وقتها اگه بترسیم که اشتباهی انجام داده باشیم از گفتن حقیقت نگرانیم». این به کودک میفهماند که شما رفتارش را تأیید نمیکنید، اما به او فرصتی میدهید تا دلیلش را توضیح دهد و مثلاً بگوید: «من میترسیدم اگه بدونی من بودم که گلدون رو شکستم واقعاً عصبانی بشی».
وقتی جواب را میدانید از پرسیدن خودداری کنید
حتی در مورد کودک دو ساله هم مهم است که شرایطی ایجاد نکنید که عملاً او را به دروغگویی ترغیب کند. البته وقتی خطخطیهای قرمزی را روی دیوار آشپزخانه میبینیم، همۀ ما وسوسه میشویم که به سمت کودک دو سالۀ خود برگردیم و با غضب بگوییم: «تو این کار رو کردی؟» و فرزند شما حتی وقتی که هنوز مدادرنگی را در دست دارد، احتمالاً جواب میدهد: «نه!»، چون میترسد که گفتن «بله»، شما را حتی عصبانیتر کند. پس چه کار کنید؟
به جایش، سعی کنید بگویید: «متأسفم که این اتفاق افتاده! الان باید یه چیزهایی در مورد دیوارها یاد بگیریم». سطل آب و اسفنج یا پارچهای بیاورید و شروع به پاک کردن دیوار کنید، دست فرزندتان را هدایت کنید تا در این کار به شما کمک کند. وقتی کار تمام شد، خودتان را «صاحب» دیوار بنامید و بگویید: «این دیوار ماست و ما میخوایم تمیز نگهش داریم!» در نتیجه هیچ خشمی از دروغ وجود ندارد و او مسئولیتپذیری میآموزد. با این حال، تعجب نکنید اگر روز بعد دوباره دیوار را خطخطی کرد، فقط برای اینکه دوباره بتواند آن را تمیز کند، برای کودکان دو ساله برخلاف والدین، کارهای خانگی تنوع جذابی ایجاد میکنند. خیالتان آسوده باشد که تازگی این کار خیلی زود از بین میرود.
اگر کاملاً مطمئنید که فرزندتان اتاقش را تمیز نکرده است، در مقابل وسوسۀ پرسیدن «اتاقت رو تمیز کردی؟» مقاومت کنید. این کار فقط زمینۀ دروغ را میچیند و باعث میشود که فرزندتان با خود فکر کند که «خوب یه امتحانی میکنم، شاید قسر در رفتم». به جایش بگویید: «میبینم که اتاقت رو تمیز نکردی» یا بهتر از آن بگویید: «لطفاً اتاقت رو بعد از اینکه تمیز کردی به من نشون بده» . این به او میفهماند که قصد دارید خودتان پیگیر واقعیت موضوع شوید. به این ترتیب، شما قادرید با یک مسئله، یعنی مسئولیتش در تمام کردن یک کار روبهرو شوید، بدون اینکه او را به گفتن دروغ دعوت کنید.
اگر هم مچ کودکتان را در حین دروغگویی گرفتید، نپرسید: «داری راستش رو میگی؟» تعداد بسیار کمی از بچهها و حتی تعداد کمی از بزرگسالان به چنین سؤالی پاسخ «نه» خواهند داد. همچنین اگر به اظهارات فرزندتان هم مشکوکید، نپرسید: «داری راستش رو میگی؟»، چون این سؤال فقط موقعیت دوبارهای برایش فراهم میکند تا دروغ بگوید. اما اگر بگویید: «این به نظرم شبیه یه دروغه. تو میدونی که برای گفتن حقیقت تو دردسر نمیفتی» همکاری بیشتری از او خواهید دید.
به گفتن حقیقت پاداش بدهید
اگر فرزندتان به انجام کار اشتباهی اعتراف کرد، به این واقعیت که او حقیقت را گفته است پاسخ مثبت بدهید: «ازت متشکرم که بهم گفتی! میدونم این کار سخت بود» و سپس اشتباه پیشآمده را با هم اصلاح کنید. اگر فقط با عصبانیت و تنبیه پاسخ دهید، چرا باید حقیقت را به شما بگوید؟
راستگویی را تحسین کنید
وقتی فرزندتان حقیقت را میگوید، با تمجید به او پاداش بدهید. مخصوصاً اگر در گذشته مچ او را در حین دروغ گفتن گرفتهاید، وقتی به او بگویید: «ممنون که راستش رو به من گفتی. خیلی خوشحال میشم وقتی این کار رو میکنی»، در مورد خودش احساس خیلی خوبی خواهد داشت.
الگوی خوبی باشید
بهترین راه برای آموزش راستگویی، راستگو بودن است، بنابراین به وعدههایی که میدهید عمل کنید. اگر به فرزند دو سالۀ خود میگویید: «ما بعد از ناهار میریم پارک»، پس بعد از صرف غذا از در بیرون بروید یا اینکه اگر احتمالی وجود دارد که نتوانید به قول خود وفا کنید در وهلۀ اول از دادن آن خودداری کنید.
بهترین راه برای آموزش راستگویی، راستگو بودن است
از دروغ گفتن به فرزند خود حتی در مورد موضوعات ناخوشایند مانند بیماری، مرگ یا طلاق خودداری کنید. حتی یک بچۀ پنج ساله هم متوجه نبود صداقت در حسنتعبیرها میشود. بهتر است اعتراف کنیم که صحبت کردن در مورد بعضی چیزها سخت است، نه اینکه تلاش کنیم بر آنها سرپوش بگذاریم. به یاد داشته باشید که بچۀ دبستانی شما هنوز به شما و همسرتان به عنوان الگو نگاه میکند. بنابراین هیچ تردیدی نداشته باشید که اگر بشنود که به عمویش میگویید چگونه موفق شدهاید در خرید چیزی تقلب کنید، توجه خواهد کرد. صداقت بهایی دارد و در این سن، ارزش پرداخت آن بها را دارد.
بگذارید خیالپردازی کند
در راه بردن فرزند بزرگترتان به کلاس باله، کودک دو سالۀ شما اعلام میکند: «من توی مدرسۀ رقصم کلاس باله هم میرم.» میدانید که او فقط در تلاش است تا از خواهر عزیز خود تقلید کند، بنابراین به جای سخنرانی در مورد اهمیت گفتن حقیقت، با لحن کسی که تحت تأثیر قرار گرفته پاسخ دهید: «واقعاً؟» و بگذارید راجع به این هوسش کمی داستان ببافد. اگر فرزند بزرگتر شما تردید خود را نشان میدهد، یادآوری کنید که وقتی کوچکتر بود، شما در مورد خیالپردازیهای او نیز سختگیری نمیکردید.
با فرزندتان کار کنید
بزرگسالان از بچهها کارهای زیادی را میخواهند که آنها چندان راضی به انجامشان نیستند. آیا خود شما از فکر یک ساعت مشق نوشتن در پایان یک روز طولانی خوشحال خواهید شد؟ به فشارهایی که بر فرزند دبستانیتان هست اذعان کنید و در عین حال روشن کنید که گاهی اوقات مجبور است صبور باشد و کارهایی را که دوست ندارد انجام دهد. اگر گمان میکنید فرزندتان مرتباً برای فرار از کارهایی مانند تکالیف مدرسه یا کلاسهای مختلفش دروغ میگوید، به دنبال راهی باشید تا زندگی را برای او کمتر استرسزا کنید. مثلاً شاید بتواند چند فعالیت فوق برنامه را کنار بگذارد و با معلمش صحبت کنید تا مطمئن شوید که با اختلال یادگیری درگیر نیست.
همچنین اینکه زمان مشخصی رامثلاً هر شب ۲۰ دقیقه، برای انجام تکالیف مدرسه مشخص کنید هم مفید است. هنگام بازگشت به خانه، از تمایل طبیعی برای پرسیدن «تکلیفی داری؟» خودداری کنید وبا یک جملۀ مثبت شروع کنید. مثلاً بگویید: «وقتی تکلیفت رو تموم کردی، میتونی گیم بازی کنی».
از تمرکز روی رفتارهای بد خودداری کنید
اگر فرزندتان در مورد چیزی حقیقت را تحریف کرد، سعی کنید چیزهایی مانند «من میدونستم دروغ میگی. پریروز هم این کار رو کردی» نگویید. مطرح کردن تخلفات گذشته فقط توجه را به انتخابهای بد او جلب میکند، نه انتخابهای خوبش. هنگامی که دروغی فاش شده است و به آن اعتراف میشود، به سادگی از فرزند خود برای صادق بودن تشکر و از آن عبور کنید.
بفهمید چرا فرزندتان دروغ میگوید
بچۀ کودکستانی شما در یک بازی فکری حسابی تقلب کرده است و سپس آن را انکار میکند. به جای اینکه برای سخنرانی به سمت تریبون بروید، بگویید: «میدونم خیلی برات مهم بود که اون بازی رو ببری». سپس بگذارید توضیح دهد که چرا اینقدر دوست داشت برنده شود. اگر متوجه شدید که بچۀ دبستانی شما در امتحان املای خود تقلب کرده است، سعی کنید علت آن را دریابید و او را تشویق کنید تا در مورد رفتارهایش با شما صحبت کند. به او بگویید: «انگار واقعاً نگران این بودی که مبادا تو این امتحان نمرۀ خوبی نگیری. میترسیدی اگه نمرهت خوب نشه من ناراحت بشم؟ میخواستی به دوستهات ثابت کنی که باهوشی؟» با انگیزههای او بهتر آشنا خواهید شد و سپس هر دوی شما میتوانید در مورد اینکه برای موفقیت عادلانه در این امتحان چه باید میکرد یا اینکه چرا بازی عادلانه اینقدر مهم است، صحبت کنید.
دروغهای مصلحتی را فراموش نکنید
شما میخواهید فرزندتان صادق باشد، اما نه آنقدر که چیزهای ناخوشایندی به مردم بگوید. مثلاً گفتن: «مامانبزرگ، این یه هدیۀ مسخرهس است. من برای خرس عروسکی خیلی بزرگم». مناسب نیست و توضیح دهید که چرا گفتن چیزی مثبت مهم است، حتی اگر عبارتی کلی باشد. مثلاً: «ممنون که روز تولدم رو یادت بود مامانبزرگ».
به کودکتان یاد بدهید که دروغ گفتن کارساز نیست
همۀ ما لغزشهایی داریم و بچهها نیز از این قاعده مستثنی نیستند. اگر فرزندتان شکستن پنجره با توپ جدید خود را شدیداً انکار میکند، دیدگاه خود از واقعیت را بیان کنید و بگویید: «اینطور به نظرم میرسه که آرزو میکنی پنجره رو نشکسته باشی» و سپس راهی برای جبران رفتارش به او بدهید. مثلاً با کمک به شما در جمع کردن شیشهها، اندازهگیری قاب پنجره و نصب یک شیشۀ جدید. او یاد میگیرد که دروغ گفتن باعث کاهش مسئولیتش نمیشود و اینکه میتواند مشکل را با رفتار مسئولانه حل کند.
خونسردی خود را حفظ کنید
اینکه از دروغ گفتن بچۀ پنج سالهتان عصبانی و ناامید شوید و سعی کنید جدی بودن و اهمیت موضوع را با فریاد زدن و تنبیه به او نشان دهید، طبیعیترین واکنش دنیاست. اما واکنش منطقی و عادلانه به دروغ یا هر گونه رفتار نادرست بسیار بیشتر از فریاد زدن و تنبیه کردن اثر میکند.
یک روانشناس کودک میگوید: «این فکر احمقانه که برای بهبود وضعیت کودکان، ابتدا باید حال آنها را بدتر کنیم، از کجا به سرمان زد؟ بیشتر مجازاتها از عصبانیت ناشی میشود و با این کار ما بچه را از هر نوع فرصت یادگیری محروم کردهایم، زیرا او اکنون حالت دفاعی به خود گرفته یا میترسد.»
مقاله به نقل از سایت مادرشو